۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

قلعه حیوانات نوشته حسین شریعتنداری

قلعه انسانها نوشته حسین شریعتنداری
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!هرگونه برداشتی از این نوشته آزاد است .خدا رحمت کند جرج ارول را با کتاب قلعه حیواناتشامروزه این کتاب را مردم ایران با گوشت و خونشان احساس می کنند .بعد از 300سال ار داذگاهگالیله و 700سال از دادگاههای تفتیش عقاید ماهنوز افتخار برپاداشتن چنین دادگاههائی را در قرن 21 داریم .افتخار بزرگی که نصیب هر کشورآزادی نمی شود و چون ایران بنا به فرموده ازادترین کشور دنیاست پساین افتخار تنها نصیب ایران می شود.بخوانیم با هم قسمت زیبائی از کتاب قلعه حیوانات را :... چهار روز بعد هنگام عصر ناپلئون دستور داد كه حيوانات در حياط جمع شوند . وقتي كه همه حاضر شدند ناپلئون ، كه هر دو نشانش را ( اين اواخر نشان شجاعت درجه يك حيواني و نشان درجه دو حيواني به خود اعطا كرده بود ) به سينه داشت با نه سگ غول پيكرش كه اطراف وي جست و خيز مي كردند و با غرش خود ستون فقرات حيوانات را به لرزه مي انداختند ، ظاهر شد .همه حيوانات بر جاي خود ساكت ايستاده و از ترس سر به گريبان داشتند گويي از پيش مي دانستند كه امر وحشتناكي در شرف وقوع است . ناپلئون ايستاد و با ترشرويي نظري به حضار انداخت ، سپس زوزه بلندي كشيد . به آن صدا سگها جلو پريدند و گوش چهار خوك را گرفتند و آنها را كه از درد و وحشت مي ناليدند جلو پاي ناپلئون انداختند . از گوش خوكها خون مي چكيد ، و سگها از بوي خون هار شده بودند . چهار خوك در حاليكه از وحشت مي لرزيدند و از تمام خطوط چهره شان آثار گناهكاري خوانده مي شد در انتظار بودند . ناپلئون به آنان گفت كه به جنايات خود اعتراف كنند . خوكها همان چهار خوكي بودند كه وقتي ناپلئون جلسات يكشنبه را موقوف ساخت اعتراض كردند .هر چهار خوك اعتراف كردند كه از زمان اخراج سنوبال مخفيانه با او در تماس بوده اند و در تخريب آسياب بادي به او كمك كرده اند و توافق كرده اند كه مزرعه را تسليم فردريك كنند . اضافه كردند كه سنوبال به طور خصوصي به آنها اعتراف كرده است كه از سالها پيش عامل مخفي جونز بوده است . وقتي كه اعترافات تمام شد سگها بي درنگ گلوي خوكها را پاره كردند و ناپلئون با صداي وحشتناكي پرسيد آيا حيوان ديگري هست كه مطلبي براي اعتراف داشته باشد . سه مرغ اسپانيايي كه مسئول طغيان مرغها در مورد تخم مرغها بودند جلو آمدند و گفتند كه سنوبال در عالم خواب بر آنها ظاهر شده است و آنها را اغوا كرده كه از اومر ناپلئون سرپيچي كنند . آنها نيز كشته شدند . بعد غازي جلو آمد و اعتراف كرد كه در خرمن برداري سال گذشته مخفيانه شش ساقه گندم دزديده و شبانه خورده است . بعد گوسفندي اعتراف كرد كه در آب استخر شاشيده است مي گفت اين عمل را با پافشاري سنوبال كرده است . سپس دو گوسفند ديگر اقرار كردند كه قوچ نري را كه از فدائيان ناپلئون بوده موقعي كه سرفه مي كرده ، آنقدر دوانده اند كه مرده است . همه در همان محل به قتل رسيدند . اعترافات و مجازات آنقدر ادامه يافت تا از كشته پشته اي جلو پاي ناپلئون رهبر بزرگ حیوانات .....هر گونه برداشتی از این متن کاملا آزاد است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هیچ نظری موجود نیست: